غریبه ی آشنا
غریبه آشنا... دوسـتت دارم بیا...

راه در جهـــان یکیست
وآن راه راستیست...

 

تقدیم به همه پارسی زبانان

 چه زیباست اگر به زبان پارسی سخن بگوییم ...

بجای غذا بگوییم --> خوراک
بجای سفید بگوییم --> سپید
بجای جایزه بگوییم --> پاداش
بجای مقبره بگوییم --> آرامگاه
بجای مرسی بگوییم --> سپاس
بجای فارسی بگوییم --> پارسی
بجای مجسمه بگوییم --> تندیس
بجای میلاد، تولد بگوییم--> زادروز
بجای کج دم یا عقرب بگوییم--> کژدُم
بجای الله و شیطان بگوییم--> اهورا , اهریمن
بجای سئوال و جواب بگوییم--> پرسش و پاسخ
بجای سلام و خدا حافظ بگوییم--> دورود , بدرود
بجای مبارک باد بگوییم--> شاد باد ,همایون باد ,گرامی باد ,فرخنده باد و..
عزیزان سگ واق واق می‌کند نه پـــارس , ”پــارس“ نام میهن ماست
پیــروز باشید ... زیــبا سـُخــَـــن بگویید

زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان از قامتم کوتــــاه تر باشد
کوروش بزرگ

 

 

 

تير آرش در کمانم...نام ايران بر زبانم...
                            قله ها در زير پايم...کهکشانها آشيانم..

سرکشم چون کوه آتش آتشم... آتشفشانم..
                   چون سياوش پاک پاکم...همچو رستم پهلوانم.

کاوه ام آزاده مردم...تار و پود کاويانم..
        من زماد و از هخايم...از ارشک ساسانيانم.
 
مازيارم...بابکم...من رهبر آزادگانم...
  جشن يلدا جشن نوروز...هم سده هم مهرگانم..

نور خورشيد نور چشمم...آسمانها زير پايم..
                    زاده پاک اهورا...از نژاد آريايم...

 

با آرزوی سعادت و پیروزی برای ایران و ایرانی

 با تشکر از توجه شما ایرانی پاک سرشت

سر فراز باشید بــــــــــــدرود

سه شنبه 19 فروردين 1393 | 17:1 | غریبه ی آشنا |

در آب حوض، بازی مهـــتاب جالب است
شوخی ماه و شیطـنت آب جالب است

جالب تر این که ماه شبیه تو می شود
بازی آب و مــاه، از این باب جالب است...

نقاشـی قشـنگ و کلاســیکِ چهــره ات
طرحش بدون سرمه و سرخاب جالب است

آثار صـــورت تو عجــب باســـتانی است
کشف چنین عتیقه ی نایاب جالب است

فیـــروزه هـای ســایه ی زیر دو ابرویت
مثل معــرّق کجِ محـــراب جالب است

با دست چنــد مرتبــه باید به تخــته زد
از بس زیاد، موی تو بی تاب جالب است

وقتی که وضع جوّی چشمانت ابری است
در دشت گونه هات چه سیلاب جالب است

در می روی عجب قِسر از دست شعرهام
آخـر شـکار سـوژه ی کمیاب جالب است


خیلی خیـــال می کنمت در میان حوض
حتی همین تخیِـــّل جذّاب جالب است

چهار شنبه 19 فروردين 1393 | 16:52 | غریبه ی آشنا |

چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله
لباس هایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
 مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت می برد.

مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می کند.
 مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد.
پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود...

تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد.
مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.
تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر به کودکش

آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در كام تمساح رها شود.

کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید.
به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند...

دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند.

پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود
و روی بازوهایش جای زخم ناخن های مادرش مانده بود.

خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد، از او خواست تا جای
زخم هایش را به او نشان دهد.

پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد.

سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت:
این زخم ها را دوست دارم، این ها خراش های عشق مادرم هستند.



گاهی مثل یک کودک قدرشناس،
خراش های عشق خداوند
را به خودت نشان بده.

خواهی دید چقدر
دوست داشتنی هستند.    

چهار شنبه 19 فروردين 1393 | 15:50 | غریبه ی آشنا |

ما امروزه خانه های بزرگتر اما, خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر 

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر

بدون ملاحظه ایام را میگذرانیم، خیلی کم میخندیم، خیلی تند رانندگی میکنیم، خیلی زود عصبانی میشویم،تا دیروقت بیدار میمانیم، خیلی خسته از خواب برمیخیزیم، خیلی کم مطالعه میکنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه میکنیم و خیلی بندرت دعا میکنیم.

چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت میکنیم، به اندازه کافی دوست نمیداریم و خیلی زیاد دروغ میگوییم.

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر

بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم، بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم.

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم.

فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را

بیشتر مینویسیم اما کمتر یاد میگیریم، بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام میرسانیم.

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر

کامپیوترهای بیشتری میسازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم،

اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم.

اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی

فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده

بدین دلیل است که پیشنهاد میکنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است.

در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید.

زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید.

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است.

 

از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید.

عباراتی مانند ”یکی از این روزها“ و ”روزی“ را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم ”یکی از این روزها“ بنویسیم همین امروز بنویسیم.

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که میتواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید.

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن میتواند آخرین لحظه باشد.

اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به خودتان میگویید که ”یکی از این روزها“ آنرا خواهم فرستاد،

فقط فکر کنید ... ”یکی از این روزها“ ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!

سه شنبه 19 فروردين 1393 | 14:41 | غریبه ی آشنا |

يه آقايی با ماشين خودش تو جاده داشت رانندگی ميکرد.

يه خانمی هم با ماشين خودش تو همون جاده

اما در باند مقابل داشت رانندگی ميکرد.

 وقتی اين دو به هم رسيدند، آقاهه شيشه‌ی ماشينشو داد پايين

و با صدای بلند خطاب به خانمه فرياد زد:

حيــوووووووون!

خانمه بلافاصله پاسخ داد:

ميمـوووووووون!

 هر دو به راه خود ادامه دادند و خانومه کلی بخاطر واکنش

سريع و هوشمندانه‌ی خودش خوش بحالش شده بود.

...

فقط وقتيکه به اولين پيچ رسيد...

 نتيجه‌ی اخلاقی:

زن‌ها هيچوقت واقعاً نميفهمند که مردها دارن تلاش ميکنن چی بهشون بگن!

سه شنبه 19 فروردين 1393 | 12:45 | غریبه ی آشنا |

خانمي طوطي اي خريد . اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند . او به صاحب مغازه گفت اين پرنده صحبت نمي كند .

صاحب مغازه گفت : « آيا در قفسش آينه اي هست ؟

طوطي ها عاشق آينه هستند ، آن ها تصويرشان را در آينه مي بينند و شروع به صحبت مي كنند .»

آن خانم يك آينه خريد و رفت .

روز بعد باز آن خانم برگشت.طوطي هنوز صحبت نمي كرد . صاحب مغازه پرسيد : «نردبان چه ؟ آيا در قفسش‌نردباني‌هست ؟

طوطي ها عاشق نردبان هستند»

 آن خانم يك نردبان خريد و رفت .

 

اما روز بعد باز هم آن خانم آمد . صاحب مغازه گفت : آيا طوطي شما در قفسش تاب دارد ؟ نه ؟ خب مشكل همين است .

به محض اين كه شروع به تاب خوردن كند ، حرف زدنش تحسين همه را بر مي انگيزد .

آن خانم با بي ميلي يك تاب خريد و رفت.

وقتي كه آن خانم روز بعد وارد مغازه شد ، چهره اش كاملاً تغيير كرده بود . او گفت : «طوطي مرد .»

صاحب مغازه شوكه شد و پرسيد : «آيا او حتي يك كلمه هم حرف نزد ؟»

آن خانم پاسخ داد :

« چرا ، درست قبل از مردنش با صداي ضعيفي گفت آيا در آن مغازه غذايي براي طوطي ها نمي فروختند ؟

سه شنبه 19 فروردين 1393 | 12:39 | غریبه ی آشنا |

گابريل گارسيا ماركز

” سيزده خط براي زندگي“

 

 دوستت دارم ، نه به خاطر شخصيت تو ، بلكه بخاطر شخصيتي كه من در هنگام با تو بودن پيدا ميكنم.

هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نميشود.

اگر كسي تو را آنطور كه ميخواهي دوست ندارد، به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

دوست واقعي كسي است كه دستهاي تو را بگيرد ولي قلب تو را لمس كند.

بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگز به او نخواهي رسيد.

هرگز لبخند را ترك نكن، حتي وقتي ناراحتي چون هر كس امكان دارد عاشق لبخند تو شود.

 تو ممكن است در تمام دنيا فقط يك نفر باشي، ولي براي بعضي افراد تمام دنيا هستي.

هرگز وقتت را  با كسي كه حاضر نيست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.

شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياري افراد نامناسب را بشناسي و سپس شخص مناسب را،به اين ترتيب وقتي او را يافتي بهتر مي‌تواني شكر گزار باشي.

به چيزي كه گذشت غم نخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.

هميشه افرادي هستند كه تو را مي‌آزارند، با اين حال همواره به ديگران اعتماد كن و فقط

مواظب باش كه به كسي كه تو را آزرده، دوباره اعتماد نكني.

خود را به فرد بهتري تبديل كن و مطمئن باش كه خود را مي‌شناسي قبل از آنكه

شخص ديگري را بشناسي و انتظار داشته باشي او تو را بشناسد.

زياده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترين چيزها در زماني اتفاق مي‌افتد كه انتظارش را نداري.

 

اين متن را براي كساني كه به هر دليل دوست تو هستند بفرست، حتي اگر آنها را هميشه نمي‌بيني يا با آنها هميشه صحبت نميكني.. ولي به خاطر داشته باش:

 
”هر آنچه اتفاق مي‌افتد، بنا به دليلي است“

 

 

  

سه شنبه 19 فروردين 1393 | 12:28 | غریبه ی آشنا |

زیبایی یه زن

 

زيبايي يه زن به لباسهايي که پوشيده... ژستي که گرفته
 
و يا مدل مويي که واسه خودش ساخته نيست

 

زيبايي يه زن بايد از چشماش ديده بشه

 به خاطر  اين که چشماش دروازه ي قلبش هستند جايي که منزلگه عشق ميتونه باشه

 

زيبايي يه زن به خط و خال صورتش نيست

بلکه زيبايي واقعي يه زن ..انعکاس در روحش داره

 

محبت و توجهي که عاشقانه ابراز ميکنه

هيجاني که در زمان ديدار از خودش بروز ميده

زيبايي يک زن هست

چيزي که با گذشت ساليان متمادي ..

 افزايش پيدا ميکنه

 

خوشبخت، مردي هست که اولين عشق يه زن باشه

  اما خوشبخت تر، زني هست که آخرين عشق يه مرد باشه

دو شنبه 18 فروردين 1393 | 23:25 | غریبه ی آشنا |

قدرت و صلابت  يه مرد

 

قدرت و صلابت  يه مرد در پهن بودن شونه هاش نيست
بلکه در اين هست که چقدر ميتوني به اون تکيه کني و اون ميتونه تو رو حمايت کنه


قدرت و صلابت يه مرد اين نيست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اينه که چه جملات ملايمي رو ميتونه تو گوشات زمزمه کنه


قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چه قدر در محيط کار قابل احترام هست
بلکه در اين هست که چقدر در منزل مورد احترام هست


قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چند تا رفيق داره
بلکه در اين هست که چقدر با فرزندان خودش رفيق هست


قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چقدر دست بزن داره
بلکه به اين هست که چه دست نوازشگري ميتونه داشته باشه



قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چند تا زن عاشقشن
بلکه به اين هست تنها عشق واقعي يه زن باشه؟؟؟


قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چه وزنه سنگيني رو ميتونه بلند کنه
بلکه بستگي به مسائل و مشکلاتي داره که از پس حل اونا بر بياد

دو شنبه 18 فروردين 1393 | 22:1 | غریبه ی آشنا |

دو قطره آب اگر كنار هم قرار بگيرند چه مي كنند؟

جواب:

آنها تصوير قطره ديگر را در خود ديده وبه هم مي پيوندند و يك قطره بزرگتر تشكيل مي دهند.

اگر چند سنگ به هم نزديك شوند چه مي شود.؟

آنها هيچ گاه با هم يكي نمي شوند.

شايد تصوير سنگ ديگر را تا حدودي در خود ببينند!

هر چه سخت تر و قالبي تر باشيد فهم ديگران برايتان مشكلتر و در نتيجه

احتمال بزرگتر شدنتان نيز كاهش مي يابد.

مهارتهائي كه شما را در جهت آرامش، بزرگوار تر و اجتماعي تر شدن كمك خواهد كرد را به ياد داشته باشيد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 حال چه چيزي سخت تر و  مقاوم تر است.

آب يا سنگ!؟

اگر سنگي از كوه سرازير شود و به مانعي برخورد كند چه مي كند؟

  1. اگر مانع كوچك باشد از روي آن عبور مي كند.
  2. اگر متوسط باشد آن ر ا در هم مي شكند.
  3. اگر بزرگ تر باشد پشت آن مي ايستد تا تقدير بعدي چه باشد.

اما آب چه مي كند:

ابتدا سعي مي كند مانع را با خود همراه كند.

اگر نتوانست

آنگاه بدون دردسر به دنبال فرار از كوچكترين روزنه مي گردد.

و اگر نتوانست

صبر مي كند تا به اندازه كافي قوي شود آنگاه يا از روي مانع عبور مي كند و يا مانع را در هم مي شكند.

آب در عين نرمي و لطافت در مقايسه با سنگ به مراتب سر سخت تر

و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.

سنگ، پشت اولين مانع جدي مي ايستد ولي آب راه خود را به سمت دريا مي يابد.

در زندگي بايد معناي واقعي سرسختي و استواري و مصمم بودن را در دل نرمي و گذشت جست وجو كرد.

گاهي لازم است كوتاه بيائي

گاهي نگاهت را به سمت ديگري بدوز

صبور بايد بود

اما هميشه مصمم

یک شنبه 17 فروردين 1393 | 1:47 | غریبه ی آشنا |

اگر همواره مثل گذشته بیندیشید همان چیزی را بدست می آورید که تاکنون کسب کرده اید.

دنیا هم به آدمهای بدبین نیاز داره هم به آدمهای خوشبین،آدمهای خوشبین هواپیما می سازند و آدمهای بدبین چتر نجات.

سعی کنید آنچه را که دوست دارید بدست آورید وگرنه باید آنچیزی را که بدست می آورید دوست داشته باشید.

داشتن علم بهتر از داشتن ثروت است ولی نداشتن ثروت بدتر از نداشتن علم است.

فرشته از سنگ میپرسه چرا از خدا نمی خواهی که تو را انسان کند!؟ سنگ می گه هنوز اونقدر سخت نشده ام.

هیچ گاه عشق را گدایی نکن چون معمولا چیز باارزش را به گدا نمی دهند.

کسی را برای دوستی انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشه،تا مجبور نشی برای اینکه در قلبش جا بگیری خودت را کوچک کنی.

هرگز امید را از کسی سلب نکن شاید این تنها چیزیست که دارد.

هرگاه دیدی گناهی اونقدر بزرگه که نمی تونی ببخشیش بدون که اون از کوچکی قلبته نه از بزرگی گناه.

ما همیشه صداهای بلند را می شنویم،پررنگها را می ینیم،سختها را می خواهیم،

غافل از اینکه خوبان آسان می آیند، بی رنگ می مانندو بی صدا می روند.

یک شنبه 17 فروردين 1393 | 1:38 | غریبه ی آشنا |

يك روز سوراخ كوچكي در يك پيله ظاهر شد. شخصي نشست

و چند ساعت به جدال پروانه براي خارج شدن از سوراخ كوچك ايجاد شده درپیله نگاه كرد.

سپس فعاليت پروانه متوقف شد و به نظر رسيد تمام تلاش خود را انجام داده و نمي تواند ادامه دهد.

آن شخص تصميم گرفت به پروانه كمك كند و با قيچي پيله را باز كرد.

پروانه به راحتي از پيله خارج شد اما بدنش ضعيف و بالهايش چروك بود.

آن شخص باز هم به تماشاي پروانه ادامه داد چون انتظار داشت كه

 

بالهاي پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت كنند.

هیچ اتفاقی نیفتاد!

در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.

چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله

و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن،  راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی

از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.

گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم.

اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم،

به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.

من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم.

من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم.

من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت  ماهیچه داد تا کار کنم.

من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.

من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.

من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت  داد.

« من به  هر چه که خواستم نرسیدم ...

اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم»

بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی  بر تمام آنها غلبه کنی.

این پیام را برای همه دوستانت بفرست و به آنها نشان بده که چقدر برای آنها ارزش قایلی.

این پیام را برای هر کس که دوست خود می دانی بفرست حتی اگر به معنی فرستادن پیام به فرستنده آن باشد.

آگر این پیام را برای کسی فرستادی و او نیز همین پیام را برایت فرستاد بدان که حلقه دوستان تو از دوستان واقعی تشکیل شده.

 

یک شنبه 17 فروردين 1393 | 1:17 | غریبه ی آشنا |

وقتی تصمیم به کاری گرفتید!

دور و اطرافتون را نگاه کنید...

همه جوانب کار را بررسی کنید...

سپس حرکت کنید!

از همه ی چیزهایی که خدا به شما بخشیده استفاده کنید.

خلاق باشید!!!

انشاءالله موفق خواهید شد.

 و همیشه به یاد داشته باشید :

.

.

.

هیچ چیز غیرممکن نیست, اگر شما با تمام وجود خواستار آن باشید.

 

شنبه 16 فروردين 1393 | 23:43 | غریبه ی آشنا |

در زمانهاي قديم مرد فقيري با دخترش زندگي مي‏كرد. اين مرد به داروغه شهر بدهكار بود ونمي‏توانست

قرض خود را پس بدهد. يك روز داروغه به مرد پيشنهاد داد كه اگر دخترش را به همسري داروغه در آورد

از بدهي ‏اش چشمپوشي مي‏كند. مرد فقير پريشان و درمانده پيش دخترش رفت و موضوع را با او در ميان گذاشت .

دختر گفت من به يك شرط اين مسأله  را قبول مي‏كنم، به اين شرط كه در حضور مردم شهر مراسمي ترتيب دهيم.

در  اين مراسم در يك كيسه دو تكه سنگ ،  يكي سفيد و يكي سياه، مي‏گذاريم و من بايد دست در كيسه كنم  و

 يكي  را  در بياورم . اگر سنگ سياه  را  در  بياورم  درخواست داروغه را قبول مي‏كنم وگرنه او بايد قرض تو را ببخشد .  

روز  بعد مرد فقير موضوع را با داروغه در ميان گذاشت و او  هم قبول كرد و زمان مراسم را تعيين كرد.

يك روز مانده به مراسم يكي از سربازان زيردست داروغه خبردار شد كه  او   قصد دارد به جاي دو رنگ متفاوت  هر دو

سنگ داخل كيسه را سياه انتخاب كند تا دختر هركدام را كه بردارد بازنده شود. سرباز خبر را به مرد فقير و دخترش  رساند .

اما دخترك به پدر گفت كه اي پدر هيچ نگران نباش كه من حتماً پيروز مي‏شوم. و همينطور هم شد !

حالا  به نظر شما دخترك چه كاري انجام داد؟ چگونه در مسابقه برنده شد؟


ادامــہ مطلب
شنبه 16 فروردين 1393 | 23:27 | غریبه ی آشنا |

در بخشيدن خطای ديگران مانند شب باش

در فروتنی مانند زمين  باش

در مهر و دوستی مانند خورشيد  باش

هنگام خشم و غضب مانند کوه  باش

در سخاوت و کمک به ديگران مانند رود  باش

در هماهنگی و کنارآمدن با ديگران مانند دريا  باش

خودت باش همانگونه که مينمايی

شنبه 16 فروردين 1393 | 23:0 | غریبه ی آشنا |

صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 16 صفحه بعد